پر ز اجناس بُنجُلِ چینی
کیف و کفش و کلاه و بیل و کلنگ
سنگ قبر و طلای تزیینی
موز و کیوی و شیر و پستانک
قند و چای و سماور و سینی
لنز رنگی و عینک و سمعک
دستگاه گشودن بینی
قلیه ماهی و قلیه ی میگو
نان تیری و نان ماشینی
می خریدند مردم بیمار
آکسار و آموکسی سیلینی
دختران جوان تر و دم بخت،
چند جلدی کتاب کف بینی
شاعری رد شد و خرید از او
کلیات جناب سعدینی
بچه ای رفت نزدشان و خرید،
فارسی و ریاضی و دینی
دیگری رفت وگفت می خواهم
تابلوی الهی آمینی
مرد چینی خطاب با او گفت
دانه ای می خرید یا جینی (= بسته ای)
خانمی رد شد و خرید آن جا
شوهری با سه چار تا نی نی
خر سواری خرید بهر خرش
جُل و پالان و توبره و زینی
مرد دیگر خرید از آن ماشین،
نو عروسی جوان و تضمینی
سردبیری گذشت از آن جا
گفت: خواهم دو «اَمرو»ی چینی
چون چنین گفت، من زدم بانگی
همسرم گفت: خواب می بینی؟
رفت و آورد همسرم قرصی
تا بیابم ز درد، تسکینی
بعد گفتا چه دیده ای در خواب
که نه می خوابی و نه بنشینی؟
گفتم: ای داد، اعتبارم رفت
از رقیبان چین و ماچینی
نکند هفته نامه ای دیگر
بخرد چند «اَمرو» ی چینی
در دکان بنده تخته شود
شانگ شن شونگ شینگ شن شینی