مرگ من روزی فرا خواهد رسید / در بهاری روشن از امواج نور
در زمستانی غبار آلود و دور / در خزانی خالی از فریاد و شور
مرگ من روزی فرا خواهد رسید / روزی از این تلخ و شیرین روز ها
روز تلخی همچو روزان دگر / سایه ای ز امروز ها ، دیروز ها
دیدگانم همچو دالانهای تار / گونه هایم همچو مرمرهای سرد
ناگهان خوابی مرا خواهد ربود / من تهی خواهم شد از فریاد درد
می خزند آرام روی دفترم / دستهایم فارغ از افسون شعر
یاد می آرم که در رگهای من / روزگاری شعله میزد خون شعر
خاک می خواند مرا هردم به خویش / می رسند از ره که در خاکم نهند
آه شاید عاشقانم نیمه شب / گل به روی گور غمناکم نهند
بعد من ناگه به یک سو می روند / پرده های تیرۀ دنیای من
چشمهای ناشناسی می خزند / روی دفتر ها و کاغذ های من
در اتاق کوچکم پا می نهد / بعد من با یاد من بیگانه ای
در بر آئینه ام ماند به جای / نقش دستی، تار موئی، شانه ای
می روم از خویش و می مانم به خویش / هر چه برجا مانده ویران می شود
روح من چون بادبان قایقی / در افق ها دور و پنهان می شود
لیک دیگر پیکر سرد مرا / می فشارد دست دامنگیر خاک
بی تو دور ازضربه های قلب تو / قلب من می پوسد آنجا زیر خاک
بعدها نام مرا باران و خاک / نرم می شویند از رخسار سنگ
گور من گمنام می ماند به راه / فارغ از افسانه های نام و ننگ
فروغ فرخزاد
برچسب : نویسنده : حسین عقیلی نیا aghilinia بازدید : 587